کاربری جاری : مهمان خوش آمدید
 
خانه :: شعر
موضوعات

اشعار



مدح و ولادت حضرت سیدالشهدا علیه‌السلام

شاعر : حامد حسین‌خانی     نوع شعر : مدح و ولادت     وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن     قالب شعر : غزل    

ایمان قدم به خاک نهاد و یقـین شکفت            آیـات نـور در ظـلـمـات زمـین شکفت

آن کـشـتـی نـجـات بـرآمـد بـه مـوج‌ها            آن چشمۀ حیات و بهشت برین شکفت


خورشیدی از سپـیدۀ زهرا، شب عـلی            در دور دست دیدۀ اسـراربـین شکـفـت

قـنداقـه‌اش به دست رسـول وصال بود            لبخـند روی چهـرۀ روح‌ الامین شکفت

پـیـغــمـبـر بـهــار بـه آفــاق مــژده داد            در آسـمان پـنج تن آن پنجـمین شکـفت

فرمود خوش بشارت، آنک حـسین من            این حسن بی‌کرانه و حِصن حَصین شکفت

طوبی از این خبر به زمین سایه گستراند            در هر کرانه آیۀ زیتون و تین شکـفت

نامش طـنـین فکـنده در اجزای کائنات            آری چنین به گوش جهان این طنین شفکت

حتی خدا هر آینه تحـسـین خـویش کرد            در چار سوی عرش، گلِ آفرین شکفت

افلاک در سرور که شمس الضحی دمید            ادراک در سجود که حبل المتین شکفت

دریاست او که پا به کویر زمین گذاشت            بر تاج خاک، گوهر بالانـشین شکـفت

جان‌ها فـدای چـشمۀ لب‌های تـشـنه‌اش            زان خون پاک، سرو گلستان دین شکفت

یاسین که یا حـسین بدون سر است،‌ آه            در رستخیز نیزه به نور جـبین شکفت

انگـشترش اگرچه به یغـمای دیو رفت            نام عزیز اوست که بر هر نگین شکفت

با کـربـلای او به خـدا دسـت می‌دهـیم            دست خداست او که در این آستین شکفت

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت سیدالشهدا علیه‌السلام

شاعر : حامد آقایی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن قالب شعر : غزل

سحر آمد سلامش کرد و بعد از آن نمایان شد            بیابان چون توسل کرد بر او زود باران شد

از آن اول به دستش داشته حاجت‌روایی را            برای فطرس زخمی ببین قنداقه، دامان شد


خدا هر آنچه را که داشت در دست حسینش داد            عجب دستی میان سفرۀ خلقت نمکدان شد

در این گردش در این دواریِ حق مدعائی ها            فقط عین دو چشم اوست در این حلقه، عرفان شد

به آبادیِ مهرش، آبها هم غبطه‌ها دارند            به صحرا چونکه نامش رفت آنجا هم نیستان شد

به یاد جایگاهـش گـریۀ بـسـیار کرد آدم            همینکه اشک را با او گره زد، آدم انسان شد

همین یک قطره اشکِ آدم از چل سال برتر بود            که با این قطره، برگشتن به جنت نیز آسان شد

به روز اول خلقت خدا هم روضه‌اش را خواند            نه باران که از آن لحظه در عالم اشک‌ریزان شد

به وقت گفتن از او خوش‌ترین غم می‌رسد از غیب            اگرچه چشمِ ما گریان لب ما نیز خندان شد

به منبر رفت تا جاری کند حرف خدایش را            همه دیدند روی نیـزه‌ها قاری قـرآن شد

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت سیدالشهدا علیه‌السلام

شاعر : علیرضا خاکساری نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن قالب شعر : ترکیب بند

خونِ خدا اگر شد، روزی نثار اسلام            مائیم و سربـلندی، در سایه‌سار اسلام

دارد حـقیقتِ امر، امروزه می‌درخشد            آفـاق پُـر شـد از نـور آشـکـار اسـلام


آوازۀ شریعت، از هر مناره جاری‌ست            چـشم تـمـام دنـیـا، مـحـو وقـار اسلام

بی‌شک اجابتِ حق، یعنی اجابتِ دوست            لبیک یا حسین است، اول شعار اسلام

جز بیرق حسینی، دین پرچـمی ندارد            نـام و نـشان مـولا، شد اعـتبار اسلام

هـیهـات من الـذله، از هر که بر نیاید            این نقل قـول بـاشد، از اقـتـدار اسلام

اسـلام از مُـحـرم دارد هر آنچه دارد            بالا گرفته از لطفش کار و بار اسلام

از قید جان گذشت و سر را گرفت بر دست            هر کس که شد شبیه، او پاسدار اسلام

لب‌های ما همیشه، گرم شهادتین است

قرآن ما علی و، اسلام ما حسین است

در جان شعرِ شیعی، بیت الغزل حسین است            در مَردی و مُروّت، ضرب المثل حسین است

چشم و زبان و جانِ پرورگار من اوست            آئـیـنـۀ خـدایِ عـزّ و جل حسین است

گفتم حسین و کامم، شیرین شد از کرامت            فریاد می‌زنم احلی من عسل حسین است

رو می‌کنم به حقْ تا، رو می‌کنم به تربت            حیَّ علی الصلاتم، حیَّ علی الحسین است

دنــیـا بــزرگـواری مـانـنـد او نــدارد            برتر ز هر بزرگی، شیخ اَجلّ حسین است

اسـباب دستگـاهـش، هم احـترام دارد            آوازۀ هر آنچه طبل و کتل حسین است

زرتـشتی و مسیحی، زوار اربعـیـنش            بـانیِ اتـحـادِ بـینِ مـلـل حـسـیـن است

ترس از ابد ندارم، بـیم از لحـد ندارم            امید شیعیان از، صبح ازل حسین است

در محضرش نگفتم سخت است مشکل من            گفتم به مشکلاتِ خود راهِ حل حسین است

با حُسن خـلـقِ آقا، از خَـلـق بی‌نـیازم            می‌گیرد آن که سائل را در بغل حسین است

او حضرت کریم و، من همچنان فقیرم

عـیدی خود از آقا یک کـربـلا بگیرم

این نـو رسـیـده دُرِّ نایاب بود از اول            وی نام دیگرش عشقِ ناب بود از اول

بر سَرْ درِ رفـیعِ جـنت، جـمـال مـولا            پیش از شروع خلقت، در قاب بود از اول

با اولین نگاهـش، دل برده از ملائک            گل خندۀ ملیـحـش، جذاب بود از اول

پیشانی‌اش چو خورشید از عرش می‌درخشد            مبهوت روی ماهش، مهتاب بود از اول

بعد از امامتـش نه، از صبح آفـرینش            ارباب زاده بود و، ارباب بود از اول

تا سمت بارگاهش، من هم پری بگیرم            این دل شبیه فطرس، بی‌تاب بود از اول

دیدار حـضرتـش را اذن دخـول بـایـد            زائـر مــؤدّبِ بـر، آداب بــود از اول

ذریـه‌اش شـهـیـدِ گـودال شـد از آخـر            مردی که خود شهیدِ محراب بود از اول

رودم به سمت دریا، با گریه رهسپارم

از روضه نه ولیکن، از غصه حرف دارم

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ضعف محتوایی در عدم رعایت شأن اهل بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور حفظ بیشتر حرمت و شأن اهل بیت که مهمترین وظیفه هر مداح است؛ بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

دنــیـا بــزرگـواری مـانـنـد او نــدارد            از قبل خلق سعدی، شیخ اَجلّ حسین است

مدح و ولادت حضرت سیدالشهدا علیه‌السلام

شاعر : محمدحسین مهدی پناه نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن مفاعلن فع لن قالب شعر : غزل

دل! بـیـاور شـکـوه دلبـر را            سر! بیـاور قـدوم سـرور را

نیک بنگر به سـوم شـعـبان            نــــوۀ دوّم پـــیـــمـــبـــر را


فـاطـمه پاک کرد با دستـش            اشک شوقی که ریخت حیدر را

آب شد قـند در دل حـسـنش            دیــد تــا کـه رخ بــرادر را

عـرشیان در کـنار هم دیدند            جـلـوه‌های شـبـیر و شُبَّر را

فـطرس آمد شفا بگـیرد پس            روی گهواره می‌کشد پر را

فیض او ایـنچـنـین کند آزاد            از حـصار قـفـس کـبوتر را

آمـد اصـلا حـسـین دنـیـا تـا            وا کـند روی سـائلان در را

برو پس کـربـلا زیارت کن            شـبـی آن مـرقـد مـطهـر را

اینچـنـین محـو کن گـنـاهانِ            مـا تــقــَدّم وَ مـا تــأَخّــر را

کِی رهایم کند صف محـشر            آن که دارد هـوای نوکـر را

دارم از یار روزی اشک و            دارم از دوسـت دیـدۀ تر را

آه از آن ساعتی که زینب شد            روضه خوانش به نـالۀ غرّا

نبـض قـلب عـقـیـله تند شده            خنجـری کند می‌برد سر را

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت سیدالشهدا علیه‌السلام

شاعر : محمدحسین رحیمیان نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : ترکیب بند

بر مشام خاکیان بخشیده جان بوی حسین            شد گلستان کل عالم از گل روی حسین

ماه شعبان را رسول الله خوانده ماه خود            چون نمایان می‌شود در آن مه روی حسین


دستِ خالی، دست ِپر، افلاکیان و خاکیان            هر که را دیدیم راهی می‌شود سوی حسین

جبرئیل از آسمان با سر می‌آید تا زمین            مست مست مست ِمست از نام دلجوی حسین

آی دنـیا، این حسابـش فرق دارد با همه            وای بر تو گر شود کم، یک سر موی حسین

می‌کند بر اهل باطل، خواب را زین پس حرام            زور بازوی عـلی و زور بازوی حسین

دارد از کار جهان کم کم گره وا می‌شود

سـرور آزادگـان تـشـریف فرما می‌شود

کـرده غـوغـا مـهـربـانـیِ بـدون مـنـتـی            هر چه طوفان بود را برده نسیم رحمتی

آمده باب نـجـات ِکـل دوران‌ها حـسـیـن            می‌کشد شیطان ز دل امشب چه آه حسرتی

آمده آن کس که دارد مـهـربـانی‌های او            قـدّ سـنِّ حـضـرت حــوا و آدم قـدمـتــی

هر که هستی، هر چه هستی همره فطرس بیا            ای گنهکاران نباشد بهتر از این فرصتی

کـوری چـشـم تـمـام ابـتـران رو سـیــاه            فـاطـمـه آورده بـهـر دوش بابا زیـنـتـی

کـفـر آنـهـایـی کـه مـی‌دانـیـد بـالا آمــده

یـا عـلـی گـوئـیـد بـابـای عـلـی‌هـا آمـده

آیه والفجر در آغـوش کوثر، دیدنی‌ست            دومیـن شـیـر ِولـی الله ِاکبـر دیـدنی‌ست

آسمان جانم حسن، جانم حسن دارد به لب            شوق دیـدار ِبـرادر با برادر دیـدنی‌ست

عرش و فرش امشب همه هستند سرتا پای چشم            بس که آقازادۀ زهرا و حیدر دیدنی‌ست

اینکه روز اولش کرده شفاعت این چنین            دستگیری‌هاش در فردای محشر دیدنی‌ست

آن که او را جور دیگر دوست می‌دارد خدا            لیلی ِتا روز محـشر بی‌برابر دیدنی‌ست

شیرمردی که شود در کل عالم غیرتش            رمز ماندگاری ِدین پیـمـبـر، دیـدنی‌ست

آی اسلام ِ محمد، بیـمه هـستی با حسین

ماندگاریِ تو را، با خون زَنَد امضا حسین

در زمین و آسمان یکتاست، ای جانم حسین            مهربانی‌های او غوغاست، ای جانم حسین

می‌خرد دَرهم، سوا کردن نباشد عادتش            بس که مثل مادرش زهراست، ای جانم حسین

هر که با او در بیفتد را خدا خوارش کند            پرچم اربـاب ما بالاست ای جانم حسین

هر چه بد کردیم ما، او خوب بود، او خوب بود            بیشتر از ما به فکر ماست ای جانم حسین

داد سر اما به ذلت زندگی را سر نکرد            شیرمرد حضرت مولاست ای جانم حسین

ما رایت ِزینب کـبری به عـالـم یـاد داد            زندگی با او فقط زیباست، ای جانم حسین

آبرو خواهی اگر هم در زمین، هم آسمان

با حـسـین بن عـلـی بن ابـیـطـالب بـمان

خـانه کـعـبه به زیـر مـنتِ کـربـبـلاست            عـزت اسـلام هم از عـزت کـربـبلاست

هر که گوید روزگار معجزه گردیده سر            بی‌خـبر از کـیـمیـای تـربت کربـبلاست

اربعین به اربعین عالم همه در حیرت از            سفره‌داری‌های اعلی حضرت کرببلاست

هر که در این زندگی یک جور دارد حسرتی            شکر حق که در دل ما حسرت کرببلاست

ما اگر که ای خدا روزی بهشتی هم شویم            بینمان حتی در آنجا صحبت کرببلاست

السلام ای شهـر رؤیـایی ما، ای کـربلا

آه از حال خوشت، ای کـربلا ای کربلا

ای تـمام اعـتـقـادم، دوستت دارم حسین            حضرت باب‌المرادم، دوستت دارم حسین

هم در این عالم، هم آن عالم، تو تنها می‌رسی            وقت تنهایی به دادم، دوستت دارم حسین

روسیاه و کوچک و بی‌دست و پا هستم ولی            پای تو من ایستادم، دوستت دارم حسین

هر چه هستم، هر چه آمد بر سرم در روزگار            دل به غیر تو ندادم، دوستت دارم حسین

زیر خنجر، غرق خون، لب تشنه، زخمی، آه آه            باز هم بودی به یادم دوستت دارم حسین

رفت عمر و جان ندادم از غمت واویلتا

جان عباست ببخش این سخت جانیِ مرا

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ایراد محتوایی در عدم رعایت شأن اهل بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و حفظ بیشتر حرمت و شأن اهل بیت که مهمترین وظیفه هر مداح است؛ بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

داد سر اما به ذلت زندگی را سر نکرد

بچه شیر حضرت مولاست ای جانم حسین

مدح و ولادت حضرت سیدالشهدا علیه‌السلام

شاعر : سیدروح الله مؤید نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

امشب شب تکـامل امثال فـطرس است            حال دلـم شـبـیه به احوال فطرس است

این جانِ رنج دیده خریدار وصل اوست            این روسیاه، مشتری حال فطرس است


حاجت رواست هر که به این خانه رو کند            کـوی حـسین کـعـبۀ آمـال فطرس است

فطرس، به کوی دوست بَرَد هر سلام را            این پیک عشق بودن از اقبال فطرس است

مانده است آرزو به دل، از عرش هر ملک            این لذت وصال فقـط مال فطرس است

در حـسـرت زیـارت هر روزۀ حـسین            چشمان جـبرئیل به دنـبال فطرس است

ارباب من! کرم کن و اینبار فرض کن            این نیمه‌جان سوخته هم بال فطرس است

در کـربـلا به حـرکت پـرچـم نگـاه کن            این حرکت از نسیم پر و بال فطرس است

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت سجاد امام زین العابدین علیه‌السلام

شاعر : محمدجواد غفورزاده نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

مدیـنه باز هـوای خـوشِ بهـاری داشت            هـوای تـازۀ فـصل بنـفـشـه‌کاری داشت

چمن شکوفه به گیسوی نخل‌ها می‌بست            مـدیـنه حـالت بُهـت و امیدواری داشت


نشسته چشم به راه ستاره، شب تا صبح            مدینه پلک نمی‌زد که بی‌قـراری داشت

»ستاره‌ای بدرخشید و ماه مجلس شد«            که مهر در قدمش شوق جان‌نثاری داشت

جـمـال روشـن این مـاه را نـگـاه کـنـید            که حُسن یوسف از او رنگ شرمساری داشت

حلاوت از نفسش، چشمه چشمه می‌جوشید            طـروات سخـنـش جـلـوۀ بهـاری داشت

به سرو، قامت او راست‌قـامتی آموخت            که استـقامت و ایـمان و پایداری داشت

سجود کرد به سجاده‌ای به وسعت عشق            چه سجده‌ای که تجلای رستگاری داشت

دخیل بست به قـندیل اشک او محـراب            که چشمه‌ای ز غبار زمانه عاری داشت

قـلم در اول توصیف او به خود لـرزید            که در مقام رضا، صبر و استواری داشت

به یک دعای غلامش، به دشت و صحرا ریخت            سحاب رحمت حق، هر چه اشک جاری داشت

به بوسه‌ای حجرالاسود از لبش گل داد            حریم کعـبه از او یاد و یادگاری داشت

هُـشـام کرد تجـاهـل اگر در اوصـافـش            زبان گشود «فرزدق» که شوق یاری داشت

اشاره کرد که فـرزند مکـه است و مـنا            اشاره‌ای که حکایت ز حق‌گزاری داشت

جهانِ کوچک ما، حیف درنیافت که او            چه‌قدر شوکت و فضل و بزرگواری داشت

شمیم عـشق حـسین انتـشار یافـت از او            چرا که ساغر چشمش، گلابِ جاری داشت

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت سیدالشهدا علیه‌السلام

شاعر : سید هاشم وفایی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

دوبـاره گـلـشـن آل عـبـا تمـاشـایی‌ست            بـهـار سبـز بـهـشـت ولا تمـاشـایی‌ست

فرشتگـان ز فلک تا به فرش پل بستند            مسیر فرش به عرش علا تماشایی‌ست


به دست فاطمه هدیه رسیده از فردوس            نگـاه او به رخ مـرتـضی تماشایی‌ست

نـمـاز شـکـرِ عـلـی پـیـش دیـدۀ زهـرا            مـیان ذکـر خـوش ربّـنـا تمـاشـایی‌ست

به بـام خـانـۀ زهـرا فـرشتگـان جمعـند            از این حضور مقدس، فضا تماشایی‌ست

حــسـیـن آمـده و صــحــنــۀ ولادت او            به پیش اهل زمین و سـما تماشایی‌ست

امـین وحـی به پـاس تـهـیـت آمده است            پـیـام دادن او از خــدا تـمـاشـایـی‌سـت

حسین آمد و جبریل زد صدا، فـطـرس            بیا که حال تو در این شفا تماشایی‌ست

حـسـیـن آمـده تـا هـمـدم سـپـیـده شــود            سپـیده‌ای که به دست دعا تماشایی‌ست

حـسـین آمـد و این جـلـوۀ همیشه بهـار            هـمـاره در نـظـر اولـیـا تمـاشـایـی‌ست

حـسـیـن آمـدنـش مـژدۀ تـحـول داشـت            تـحـولی که در این ماسوا تماشایی‌ست

حـسـین آمـد و فـوج فـرشتـگـان گـفـتند            امـیـر قـافـلـۀ نــیــنــوا تـمـاشـایـی‌سـت

حـسـیـن آمـده تا بـر حـسـیـنـیـان گـوید            بهشت روی زمین، کربلا تماشایی‌ست

شـب ولادت او حـال بـهــتــری داریـد            دوباره حال و هـوای شما تماشایی‌ست

خدا گواست به وقت شفاعتش در حشر            چـقـدر دیـدن او در جـزا تمـاشایی‌ست

سرود نور «وفایی»بخوان، که این خورشید            مـیان چـشمۀ خـورشیـدها تماشایی‌ست

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت سیدالشهدا علیه‌السلام

شاعر : محمدجواد غفورزاده نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : قصیده

سحر که چلچـله‌ها بال شوق وا کردند            سفر به دشت دل‌انگـیـز لالـه‌ها کردند

سفر به سوی سلیمان، سفر به سمت بهار            سـفـر به آیـنـه بـا هُـدهُـد سـبـا کـردنـد


به سـایـه‌سـار نـبـوّت در آسـتانۀ وحی            مـلائک از سـر اخـلاص رَبَّـنـا کردند

شنـیـده‌اند که در دامن رسـول خداست            عطیّه‌ای که به زهرای او عطا کردند

به شوق آن‌که بچـیـنـند گـل ز دیدارش            فرشـتـگـان مـقـرّب، خـدا خـدا کـردند

سرود عاطفه را با مهاجـران خواندند            به رسم سابقه، انـصار را صدا کردند

به یک نـگـاه مـحـبت امـیـدها بـسـتـند            شبی که دیده به دیدار دوست وا کردند

در او ترانۀ خورشید و ماه جاری بود            اگر تلاوتِ وَالشّـمسِ وَالضُّحـی کردند

مـدیـنه شـاهـد لبـخـنـد نـاز کـوثـر بود            که جشن عاطفه وعشق را به پا کردند

حـدیـث روشـن مـعـراج سـیـدالـشـهـدا            حکـایـتـی‌ست که با خـیـل انـبیا کردند

جـمـال دلـکـش این ماه را، نگـاه کـنید            که نـذر بـوسـۀ پـیـغـمـبـر خـدا کـردند
در
آن محیطِ صفا، موج می‌زد آرامش            چه شد که صحبت طوفان کربلا کردند

دخیلِ اشک به شش‌گوشۀ ضریحِ حسین            گره زدند و به اصحاب او دعـا کردند

حسین گفت به یاران، حدیثی از عرفات            که دست شُسته ز جان، روی بر منا کردند

حسین درس شهادت به عاشقان آموخت            که هر کجا چـمـنی بود، نـیـنـوا کردند

حـسین داد به هر روز رنگ عـاشورا            بـنـی‌اُمـیّه اگـر عـیـد را عــزا کـردنـد

حـسـین روح شهـامت دمـیـد در گل‌ها            که ارغوان و شقایق به خون شنا کردند

حسین غـرق منـاجـات بود مثل نـسـیم            نـگـاه زیـنـب او را گـره‌گـشـا کـردنـد

مجـاهـدان فـضیـلت به عـرصـۀ ایـثار            به این امـامتِ بـشـکـوه اقـتـدا کـردنـد

تمتّعی که حسین از ثواب عمره گرفت            حـصار محـکـم آئـین مصطـفی کردند

به پاس آن همه سعی بلیغ و صبر جمیل            جـمـال روشـن او را خـدانـمـا کـردنـد

به سـاق عـرش نـوشـتـنـد نـام ثــارالله            بر این صحـیفۀ فرخـنده مرحـبا کردند

شمیم تربت پاکش به هر کجا که رسید            کـبــوتـران حـرم نـیـت شـفــا کــردنـد

حیات در نظر او عقیده است و جهـاد            که این ودیعه نهـان در نهـاد ما کردند

به آفتاب قسم، جلـوه در محبت اوست            خوش آن گروه که بر عهد او وفا کردند

»شفق» به ساقی لب‌تشنگان چو دل می‌بست            »معاشران گره از زلف یار وا کردند«

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت سیدالشهدا علیه‌السلام

شاعر : جواد محمدزمانی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : قصیده

آن شب که باغ حال و هوای دعا گرفت            هر شـاخـه‌ای قـنـوت برای خـدا گرفت

شـعـر عـلـیـل و واژهٔ بـی‌ اشـتـهـای آن            با اشک‌های شـوق تـشـرّف شفا گرفت


در گرگ و میش صبح، در انبوه خیر و شر            دل بی‌دلانه حالت خـوف و رجا گرفت

امـا پـس از طـلـوع فــراگـیــرِ آفـتــاب            بی‌اخـتـیـار دامـن مـهـر تـو را گـرفـت

مهـر تو شـرح روشن اشـراق ناب بود            خـورشـید با تـبـسـم تـو روشـنـا گـرفت

عـالم قـرار بود پس از تو شود خـراب            مهـرت قـدم نـهـاد که عـالـم بقـا گرفت

با فـطـرت اویـس، دل آمد به سـوی تو            از عطر مصطفای وجودت صفا گرفت

باغ از شکوفه هر سحر احرام شوق بست            اذن طـواف در حــرم کــربـلا گـرفـت

بی‌شـک سـراغ رایحهٔ گـیـسـوی تو را            حافـظ هـزار بـار ز بـاد صـبـا گـرفـت

با شوق تو مـشـارقِ الـهـام جـلـوه کـرد            با عـطـر تـو عـوالـمِ ایـجـاد پـا گـرفـت

دیـدم چـگـونـه شـاهـد بـزم شـهـود شـد            آن عاشقی که رخصت «یا لیتنا» گرفت
از
داغ تو که در دل افـلاک جا گـرفت            آدم به نـالـه آمـد و خـاتـم عـزا گـرفـت

فـیض عـظـیم با «وَ فَـدَیْـناهُ» مـوج زد            این جام را خـلـیل به لطـف شما گرفت

حـتی پـیـامـبـر به پـیـامـت امـیـد داشت            آن روز که تو را به سر شانه‌ها گرفت

عُـمّان درست گـفت: خدا در دم نخست            وقـتی که امتـحـان ز هـمه اولـیا گرفت

قلب تو بیشتر ز همه درد و داغ خواست            جانِ تو بهـتر از هـمه جـام بـلا گـرفت

ای دم به دم حماسه! ببخشا که شعر من            از حد گذشت و حال و هوای رثا گرفت

در حیرتم «کـمیت» چگونه میان شعر            از دشمنان خـون خدا خون‌بها گرفت؟!

»آنـان که در مـقـام رضا آرمـیـده‌انـد«            دیدند «دعبل» از چه امـامی قـبا گرفت

من درخـور عـطـای شـما نیـسـتـم ولی            بـاید دهـان شـاعـرتـان را طـلا گـرفت

وقتی خروش کرد که: باز این چه شورش است            آری، چه شورشی که جهان را فرا گرفت

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت سیدالشهدا علیه‌السلام

شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : مثنوی

بـوی گـل از سـپــیـده مـی‌آیــد            اشـک شـوقــم ز دیـده مـی‌آیـد

اختران لحظه لحظه با تسبـیح            دم‌بـه‌دم می‌کـنـند کـار مـسـیـح


همـه سـیّـارگـان هـمـه افـلاک            تا سحر سجده می‌برند به خاک

آیـۀ نـور، زیـنـتِ فـلـک است            سورۀ فجر، بر لب مَلَک است

نُه فَـلَک بـاغ نرگس‌اند امشب            اخـتـران مـاه مجلس‌اند امشب

انـبـیـا اشـک شـوق مـی‌بـارند            هـمـه سـوی مـدیـنـه رو آرنـد

هـمـه آرنـد در حـریـمِ عـفـاف            دورِ گـهـوارۀ حـسـین طـواف

شب جشن و سرورِ خلق و خداست            شـب مـیـلاد سـیـدالـشـهـداست

شب لبـخـند احـمد است امشب            شب عـید محـمّـد است امـشب

عالم از عفو، گـشته گـل‌باران            این حسین است ای گـنه‌کاران

مـهـر او تا ابـد به ذِمّـۀ ماست            بعد حـیـدر ابـوالائـمّـۀ مـاست

عـقـل کـلّ محـو در نظـارۀ او            چـشم فـطـرس به گاهـوارۀ او

خـواجـۀ کـائـنـات، فـخـر بشر            چون کتاب‌ اللَّهَش گرفته به بر

به چه خوش گفت سَیدالکونین:            که حسین از من است و من ز حسین

انـبـیــا زنــده‌انــد از خــونـش            تـا قـیــامـت نـمــاز مـدیـونـش

حجّ ز خون حسین محترم است            حرم از کربلای او حرم است

به نـیـازش نـیـاز بُــرده نـیـاز            از نـمـازش نـماز گـشـته نماز

کربلا کعـبه، حـجّ شـهـادت او            قـتـلـگـه کُـشـتــۀ عــبــادت او

لب خـشـکـش حـیـاتِ آب بُـوَد            بـعــد حــیــدر ابـوتــراب بُـوَد

مکـتبش تا خداست مشعـل راه            نـهـضـتـش بـعـثـت رسـول‌ الله

دست حقّ بـازوی عـلـمدارش            جان ما خـاک پـای انـصارش

روی آزادگی و عـشق و امـید            از غـلام سـیـاه اوسـت سـفـیـد

روی «جُونش» چراغ دیدۀ ناس            عـابـسـش را شـجـاعت عبّاس

مسلمش پیر عشق و پیرو راه            در حــبـیـبـش کـمــال حُـبّ‌الله

روی حُــرّش چــراغ حُــرّیّت            لالــۀ ســـرخ بـــاغِ حُـــرّیــت

اکـبـرش حـجّـت خـدای هـمـه            اصـغـرش پـیـر پـارسای همه

قـاسم او قـسـیم ظلـمت و نـور            چـشـم بَـد از مه جـمـالش دور

روح، سرمست روضۀ یاسش            جـان عــالـم فــدای عـبّــاسـش

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت سیدالشهدا علیه‌السلام

شاعر : رضا یعقوبیان نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن قالب شعر : مربع ترکیب

پیک الهی از سماء آورده امشب این خبر           از لطف خاص کبریا نخل ولا داده ثـمر

از بیت زهرا و علی خورشید دین شد جلوه‌گر           دخت پیـمبر فاطمه در دامنش دارد قـمر


جانان پیغمبر بود بر فاطمه نور دو عین

شمع وجود عالم و مولای مظلومان حسین

در شهر یثرب شیعیان خورشید انور می‌رسد           از نسل آل مصطـفی مـاه مـنوّر می‌رسد

یاس معطر می‌رسد جود مصوّر می‌رسد           سوم امید عالم و بر شیعه سرور می‌رسد

روشن شده ارض و سما امشب از این نورجلی

زینت فضای این جهان گشته حسین بن علی

در آسـمـان دیـن حـق مـاهـی دلارا آمده           سـوم گـل بـاغ ولا از نـسـل طـاهـا آمده

نـور دو چـشم مـرتضی عـالی اعلا آمده           مولا حسین بن عـلی فـرزند زهـرا آمده

امشب زمین و آسمان از مقدمش روشن شده

چون جنت و رضوان حق بیت علی گلشن شده

این گلبن عترت بود خوی و خصالش حیدری           آمد حـسـین بن عـلی با سیرۀ پیـغـمـبری

جود و سخا و عصمت و نور جمالش کوثری           بعد از امام مجتبی کارش بود روشنگری

این غنچۀ عصمت بود از بوستان احمدی

پیچـیده در کل جهان عـطر گل محـمدی

نور خداوند مبین باشد حسین حق الیقـین           خوی وخصالش مصطفی چون رحمة للعالمین

چون جدّ و باب و مادرش مولا بود حامی دین           بر شیعیان مرتضی این گل بود حبل المتین

با اذن خـاص کـبـریا کار خـدایی می‌کند

از کل عالم این پسر مشکل گشایی می‌کند

شکر خدای مهربان هستم گدایت یا حسین           بر من نمودی از کرم لطف و عنایت یا حسین

از کودکی گردیده‌ام غرق ولایت یا حسین           شرمنده‌ام از این همه لطف و عطایت یا حسین

از کودکی من عاشق آن مرقد شش گوشه‌ام

با دست خالی یا حسین مهرت بود ره توشه‌ام

مولای عالم یا حسین امشب منم مهمان تو           از مرحمت گردیده‌ام من ریزخوار خوان تو

گردیده‌ام مولای من شـرمندۀ احـسان تو           مشکل گشای عالمی دست من و دامان تو

اندر شب میلادتـان بر تو پناهم یا حسین

با دست خـالی آمدم بنـما نگاهم یا حسین

با این همه لطف و کرم من از تو ممنونم حسین           عالم بداند در رهت من همچو مجنونم حسین

تا زنده هستم در جهان من بر تو مدیونم حسین           ریزم به پای عشق تو هر قطرۀ خونم حسین

عمری به تاب و در تبم ذکرت همیشه بر لبم

تا زنده‌ام با اشک خود، یاد حسین و زینبم

دارالشفای عالم است کرب و بلای تو حسین           باشد بهشتم مرقد و صحن وسرای تو حسین

سوزد به یادت روز و شب هر آشنای تو حسین           رزقم شده از سوی حق گریه برای تو حسین

ای دردمندان را دوا ما را نما حاجت روا

عیدی عطا فرما به ما نجف مدینه کربلا

همچون نسیم خوش وزد پیوسته عطر و بوی تو           من از طفـولـیت شدم آقا غـلام کـوی تو

گشته بهشت و جنّتم آن مرقد دلجـوی تو           گردیده ذرّه پروری مولا خصال و خوی تو

در آسمان معدلت مولا تویی چون آفتاب

من ذرّه‌ام بر درگهت از مرحمت بر من بتاب

سوی حریم پاک تو شد قبله گاهم یا حسین           ممنونم از لطف شما دادی پناهم یا حسین

آقا به جـان زینـبت بنما نگـاهم یا حسین           با نوکری درگهت، با عزّ و جاهم یا حسین

ای نور چشم مصطفی من نوکرت هستم (رضا)

عیدی من بنما عطا باشم شبی در کربلا

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت سیدالشهدا علیه‌السلام

شاعر : مهدی رحیمی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

تو آمـدی زمـین و زمـان بـی‌قـرار شد            تـوحـیـد در نـهـایتِ خـود آشـکـار شـد

بـا روی کـار آمـدن رویـت، آفــتــاب؛            از کـار سَـروَری جـهـان بـرکـنـار شد


اینگونه صبح سوم شعـبان به خاطرت            هر سال از طلوع خودش شرمسار شد

یعنی که با طلوع تو پنجاه و هفت سال            خورشید در غروب خودش خانه‌دار شد

با عـلـت سـپـیـد و سـیـاهـی چـشـم تـو            پـلـکـت دلـیل گـردش لـیـل و نهـار شد

درمجلسی که گیسوی تو درس می‌دهد            بـوی بـهـار مـوی تو شـرح بِـحـار شد

نام حـسـین پـهـن شـد و بـیـن سـیـن آن            جبریل شد زمـینی و فُطرس شکار شد

ترویج گـشت در شب میلادت این مَثَل            گـاهـی گـلـی بـهـانـۀ فـصـل بـهـار شد

با یا غـفـور و یا احـد و یا صـمـد نـشد            با « یاحـسین» نَفْـس ولیکـن مهـار شد

«وحشی بافقی» اگر «اهلی» شد از تو شد            «انسانی» فخیم غـمش «سازگار» شد

هم یا حسین بوی «گلاب و گل» آفرید            هم یا حـسین ریـشۀ «نخل» چهـار شد

مجبور بودم از تو بگویم در این غزل            این جـبـر در نـهـایتِ امـر، اخـتیار شد

دستی که سجده تکیه برآن کرد پیش تو            در کـربـلا ز خـاک در آمـد مِـنـار شـد

نگذاشت هیچگاه عبا روی دوش خویش            هرکس به روضۀ عـلی اکبر دچار شد

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت سیدالشهدا علیه‌السلام

شاعر : مرضیه نعیم امینی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

بیش از هر چیز عاشق، سوختن را از بر است           بال نه، حیثیت پـروانه‌ها خاکـستر است

حاء و سین و یاء و نون تسکین غم‌های پدر           حاء و سین و یاء و نون رمز دعای مادر است


عاشقان گویند مرهم، عاقلان گویند اشک           این که هم اشک است و هم مرهم گمانم گوهر است

گرچه از ما نیست یک تن چون علی گندابی‌اش           روضه‌خوان منبر بخواهد شانۀ ما منبر است

تا سلام من رسد از دور، فطرس را خرید           از همان بدو ولادت هم به فکر نوکر است

کربلایی را بنا کرده که کارش کیمیاست           تا به خود می‌آید آنجا سنگ، می‌بیند زر است

صحن، "باب الرأس" دارد، جز حسین بن علی           صحن و دربار کدامین شاه نام در "سر" است؟

رفت اسماعیل بی‌هاجر به قربانگاه خود           لحـظۀ ذبح پـسر مـادر نیـاید بهتر است

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت سیدالشهدا علیه‌السلام

شاعر : سید هاشم وفایی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

ای گُل مدینه از نفست جان گرفته است           عطر بهشت و بوی بهاران گرفته است

مثل گُـلی که غـنچـۀ خود را بـبـر کـشد           زهرا تو را ز شوق به دامان گرفته است


دیدند قدسیان، که پس از شکر حق علی           بر روی دست ناطـق قـرآن گرفته است

وقتی تو را گرفت نبی در بغـل گریست           گـفـتـند آسـمان ز تو بـاران گرفته است

تـا جــبـرئـیـل در قــدم تـو کـنـد نــثــار           در دست صد سبد گُل و ریحان گرفته است

فطرس که بود بی‌سر و سامان امید یافت           در زیر چتر مهر تو سامان گرفته است

ای کـشـتی نـجـات بـشر از حـضور تو           دریای عشق و عاطفه توفان گرفته است

دیـدنـد عـرشـیان، که خـدا در عروج تو           بزمی به پاس مقـدم مهـمان گرفته است

تو آن پـدیـده‌ای، که بـه قـالـو بـلـی خـدا           در گـفـتن بـلی ز تو پیـمان گـرفته است

تو آن بـشـارتی، که بـرای نـجـات خلـق           در دست خویش مصحف ایمان گرفته است

آن رهبری که در ره عشق و رضای دوست           دل از تـمـام عـالـم امـکـان گـرفته است

از صبر و عزم توست به کرب وبلا، فلک           انگشت حیرتی که به دندان گرفته است

در خاک کربلاست اگر عطری از بهشت           حال وهوای توست که جریان گرفته است

هرکس که گشت پیـرو مشی و مرام تو           پـروانـۀ بـهـشت ز یـزدان گـرفـته است

هر کس گریست بهر تو در روز رستخیز           گویی به دست لعل بدخشان گرفته است

چون مورآمده است«وفایی» به محضرت           چون هرچه دارد از تو سلیمان گرفته است

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت سیدالشهدا علیه‌السلام

شاعر : علیرضا خاکساری نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : ترکیب بند

زرق و برق سفرۀ شاهانه می‌خواهم چه کار؟           اشک چشمم هست آب و دانه می‌خواهم چه کار؟

اولین شرط سلوک عاشقی آواره گی‌ست           از ازل دربه درم کاشانه می‌خواهم چکار؟


چشم‌های من که با خواب سحر بیگانه‌اند           قصۀ شمع و گل و پروانه می‌خواهم چکار؟

گـیـسوی آشفته‌ام دارد نشان از عاشـقی           زلف خود بر باد دادم، شانه می‌خواهم چه کار؟

من خراب بـاده نه؛ بلکه خـراب ساقی‌ام           در غیاب حضرتش میخانه می‌خواهم چه کار؟

آنقدر دیـوانه‌ام امشب کهاز فرط جـنون           از قدح سر می‌کشم، پیمانه می‌خواهم چه کار؟

مست کرده شهر را عطر خوش پیراهنش

انـبـیـا و اولـیـاء چـشم انتـظـار دیـدنـش

مرتضی با دست خود آئینه قرآن می‌برد           فاطمه گهواره را در زیر ایـوان می‌برد

شـور و شـادی طـلـوع آفـتـاب هـاشـمی           غصه و غم را ز دل‌های پریشان می‌برد

با دو تا خورشید روی گونه‌هایش دیدنی‌ست           آبـرویی را که ‌از مـاه فـروزان می‌بـرد

جامه‌اش را انبـیا در باغ جنت دوخـتـند           حور عبا، عمامه‌اش را نیز غلمان می‌برد

بوسه بر قنداقه‌اش عیسی بن مریم می‌زند           مرهم از خاک رهش موسی‌بن عمران می‌برد

با وجود یوسف زهـرا یقـیـناً بعد از این           یوسف کنعـانیان زیره به کرمان می‌برد

افتخاری شد نصیب قوم سلمان بی‌گمان           مادرش دارد عروس از خاک ایران می‌برد

سـفـرۀ سـوری پـیـمـبر با عـلی انداخـته           هرکسی که می‌رسد رزق فراوان می‌برد

هر که هرچه هدیه‌ آورده به یمن مقدمش           با دعـای فاطـمه دارد دو چندان می‌برد

حـاتم طایی برای شام خود سر می‌رسد           از مـیـان سـفـرۀ آقـای مـا نـان مـی‌بـرد

بیقرارم مثل آن موری که روی دوش خود           تکـه‌ای ران ملـخ نـزد سلـیـمان می‌بـرد

خلق می‌خوانند کـشتی نجات عـالم است

هرچه که بنویسم از خوبی این آقا کم است

در زمین و آسمان‌ها صحبت آقای ماست           نوبـتی باشد اگـر هم نـوبت آقـای ماست

مادر از آغوش خود او را زمین نگذاشته           حضرت زهرا خودش در خدمت آقای ماست

رحـمـة‌اللهاست مـثـل رحـمـة‌لـلـعـالـمین           خلق و خوی مصطفی در سیرت آقای ماست

در شجاعت در شهامت رونوشت حیدر است           لشگری محو وقار و شوکت آقای ماست

فطـرس بی‌بـال و پر هم به‌ امیـدی آمده           پشت در چشم انتظار رأفت آقای ماست

روز میلادش جهنم را خدا خاموش کرد           این ترحم این تـفـضل بابت آقای ماست

ارمـنـی‌ها و کـلیـمی‌ها به‌ او دل داده‌انـد           دلبری از هرکسی خاصیت آقای ماست

نام صاحبخانه را بر درب خانه حک کنند           جـنّـتی که گفته قرآن جنّت آقـای ماست

بهـتر از اینکه دوای درد ما را می‌دهد؟           بهتر از اینکه شفا در تربت آقای ماست؟

لقمه‌های نانش از این رو به‌ آن رو می‌کند           چه ‌اثـرها در غـذای هـیأت آقای ماست

پیش پایمان همیشه ‌این و آن پا می‌شوند           این‌همه ‌ارج و مقام از برکت آقای ماست

ما بدی هم که کنیم او باز خوبی می‌کند           باز خوبی می‌کند این خصلت آقای ماست

آن که کارش از طفولیت فقط بخشیدن است           شافع فردای محشر حضرت آقای ماست

می‌کـشد پـای مرا آخر به سـوی کـربـلا

بر مشامم می‌رسد هر لحظه بوی کربلا

بر مشامم می‌رسد عطری که خیلی  آشناست           آری آری به گمانم عطر سیب کربلاست

از عراق و غزه و بحرین اگر که بگذریم           کربلای دیگری در خاک سوریه به پاست

قـتـلگـاه دیگـری آنـجـا تـدارک دیـده‌انـد           شاهد این ادعا سرهای روی نیزه‌هاست

باز هم درد اسارت، باز هم مـظلـومیت           ریسمان‌هایی به دست بچه‌های مرتضاست

چه پـسرهایی که‌ از دیروز بی‌بابا شدند           چه پدرهایی که روی دوششان شال عزاست

به تمام خـیره‌سـرهای زمین فهـمانـده‌اند           هم دمشق از آن ما، هم زینبیه مال ماست

"کلنا عـباسک" تنها به ‌این معـناست که           شیعۀ حـیدر شهـید راه نامـوس خـداست

با دعای فاطمه شیعه حسینی مذهب است

نوکر ارباب قطعاً پیش مرگ زینب است

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ایراد یا ضعف محتوایی؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و انتقال بهتر معنای شعر؛ بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

نام صاحبخانه را بر درب خانه حک کنند           جـنّـتی باشد اگـر هم جـنت آقـای ماست

مدح و ولادت حضرت سیدالشهدا علیه‌السلام

شاعر : احسان نرگسی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : مربع ترکیب

زیبـاتـرین سـتـارۀ خـلـقـت رسیده ‌است            سجده کـنـید، روح عـبادت رسیده‌ است

نـور خـدا، چـراغ هـدایت رسـیده ‌است            بـایـد قـیـام کـرد، قـیـامـت رسـیده‌ است


امشب که مست می‌شوم از بوی کربلا

فـطـرس! بـبـر سـلام مرا سـوی کـربلا

تــاج ســر مـلائـکـۀ آســمــان حــسـیـن            تنـهـا دلـیل خلـق زمـین و زمان حسین

ذکـر زمـان سـخـتی پیـغـمـبران حـسین            زهـرا سپـرده‌است بگـوئیم: جان حسین

گـفـتم حـسین و ولـوله ‌افـتـاد در جهـان

شادان شدند حیدر و زهرا چو در جنان

در مشکـلات پـشت و پنـاهم حسین شد            بـیـراهـه رفـته بـودم و راهم حسین شد

تـنـهـا دلـیـل گـریـه و آهـم حـسـیـن شـد            زهـرا اجـازه داد که شـاهـم حـسین شد

فـهـمـیـده‌ ایـم طـبـق روایــات مـعــتـبـر

از کـشـتـی حـسـیـن نـبـاشـد بــزرگـتـر

از کودکی "حسین" مسیحای زینب است            یـعـنی تـمـام لـذت دنـیـای زیـنب اسـت

غیر از حسین کیست که همتای زینب است            کـنج دل حـسـین فـقط جای زینب است

"زینب" همان که سیطره دارد به عالمین

زینب نگـو، بگـو هـمۀ هـسـتی حـسـین

مـا تـشـنـه‌ایـم؛ تــشـنـۀ بــاران کــربــلا            مـا سـائـل‌ایـم؛ سـائـل سـلـطـان کــربـلا

دل بــرده‌ از مـلائـکــه ‌ایــوان کــربـلا            دسـت تــمـام عــالـم و دامــان کــربــلا

بی‌صبح کربلا شب عـالم سحـر نداشت

دنیا چه داشت؟ کـربـبلا را اگر نداشت

افـلاک زیر سـایـۀ گـنـبـد طلای اوست            جـبریـل معـتکـف شده کـربـلای اوست

دنیا و هر چه هست در آن خاک پای اوست            اصلا بهشت گوشه صحن و سرای اوست

عشق "حسین" در دل ذرات عالم است

دنـیـای بی‌حـسـیـن شـبـیـه جـهـنـم است

از اشک روضه، چشم مگر سیر می‌شود؟            بی‌کـربـلا زمـانـه زمـیـن‌گـیـر می‌شـود

خوشبخت آن که پای علـم پـیر می‌شود            عـالـم به آب عـلـقـمه تـطهـیـر می‌شـود

امشب بـساط گـریه برایت فـراهم است

باز این چه شورش است که در خلق عالم است

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ضعف محتوایی در عدم رعایت شأن اهل بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور حفظ بیشتر حرمت و شأن اهل بیت که مهمترین وظیفه هر مداح است؛ بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

گـفـتم حـسین و ولـوله ‌افـتـاد در جهـان            گفتم حسین و فاطمه با خنده گفت: جان

مدح و ولادت حضرت سیدالشهدا علیه‌السلام

شاعر : محمد حسین رحیمیان نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن قالب شعر : مربع ترکیب

شب رحمت، شب توبه، شب فطرس شدن آمد            در این غوغای عجز از معجزه ‌امشب سخن آمد

بخـوانـید انَّـما حُـسـنِ خـتـام پنـج تن آمد            کرم باران شده عالـم، عـلمدار حسن آمد


دوباره یـاس بی‌مثل مـدیـنه یاسمن دارد

جناب حیدر کرار از امشب دو حسن دارد

گنهکاران گنهکاران برات آمد برات آمد            برای هرچه لا ممکن، خبر از ممکنات آمد

بگو بر خضرهای تشنه لب، عین الحیات آمد            چه غم از موج طوفان‌ها، که کشتی نجات آمد

رسیده حضرت معشوقِ بی‌پایانِ دوران‌ها

همان ساده‌ترین راهِ رهایی‌بخشِ حیران‌ها

سلام ای لطف بی‌پایان، خدای مهربانی‌ها            پـرِ پـرواز خـاکی‌ها، حـسـینِ آسمـانی‌ها

امـانی امـن‌تـر از تو، نـدارد بی‌امانی‌ها            چه لذت بخش تر از این، شود نذرت جوانی‌ها

تو آن پیری که پیران طریقت، پیر این دیرند

غلامانت چو اربابان، رها از منّت غیرند

سلام ای ناب‌تر از لحـظه‌های آشنایی‌ها            سلام ای خوش‌تر از ساعاتِ آغازِ رهایی‌ها

سلام ای یوسف مصر بقای کـربلایی‌ها            سلام السـابـقـون السابـقـونِ مجـتـبـایی‌ها

تو آن ضرب‌المثل بینِ کرامت آفرین‌هایی

چه غم از بی‌کسی وقتی، کسِ بی‌کس‌ترین‌هایی

تو آن هستی که تا محشر، جهان باشد به فرمانت            تو آن شاهی که مادر می‌کند فرزند قربانت

نبـودی آدم و حـوا، شدند اول مسلـمانت            نبودی شد خدا سر حلقۀ مرثـیه‌خـوانانت

نبود ارض و سما اما، تو مثل مرتضی بودی

نـبـودی ظاهـراً اما، رفـیـق انـبـیـا بودی

فدای آن پیمبر که، تو هستی زینت دوشش            فدای کعبه‌ای که عشق تو کرده سیه پوشش

منم مجنونِ آن مجنون که تقدیم تو شد هوشش            خوشا رندی که در روضه قدح نوشیده با گوشش

تو ای ساقی کریمانه به خوب و بد سبو دادی

تو ای با آبـرو حتی جنون را آبرو دادی

من آن رودم که خیلی تشنۀ دیدار دریایم            حلالم کن که گم گشته، حسین بچگی‌هایم

چه شد آن حال رویایی، چه شد آن عشق زیبایم            چه شد آن روضه گردی‌ها، چه شد آن شور و غوغایم

تمام دلخوشی من، به ‌الطاف مدام توست

عوض کن حال و روزم را، عوض کردن مرام توست

محرم حال عالم، احسن الاحوال می‌گردد            به گِرد روز عاشورا تمام سال می‌گردد

همین که بین ما حرف از غم گودال می‌گردد            زبان‌ها از بیـان ماجـرایت لال می‌گردد

تو را که‌ آسمانی‌ها، به جسمت پیرهن کردند

چرا از خاک و خون اینجا، تنت آقا کفن کردند

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت سیدالشهدا علیه‌السلام

شاعر : رضا دین پرور نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : ترکیب بند

موج اشک تو به دریا زد و دریا را شست            سیل ویرانگر عشقت غم دنیا را شست
چشمها همچو کویری سر راهت افـتاد            تاکه باران دعا صحن تماشا را شـست


شرجی بـازدمت گشت مـبدل به فـرات            غسل چشمان ترت عـالم بالا را شست
ما دل خویش گره بر پر فطرس زده‌ایم            که سرانـجـام دعـایش گنه ما را شست

عاقبت هرکه جنون کرد و ز کویت رد شد
خـادم سـفـرۀ خـدّام شـمــا خـواهـد شـد

توکه گهواره‌ات از بال و پر جبریل است            لـحـن قـرآنی لالایـی تـو تـرتـیـل است
خـنـده‌ات روح دهد بر شـریان تـورات            گـریه‌ات آیـه به آیه سـنـد انـجـیل است
در مـطـاف لب تو سـعی کـند ابـراهـیم            مست در هرولۀ چشم تو اسماعیل است
گـفـتـه‌ام تـا بـنـویـسـند که از روز ازل            کـشتۀ نـیـم نـگـاه تو خود هـابـیل است

قـاب کـردم بـه طـلا گـفـتـه اسـتـادم را
هــوس دیــدنـت آورده زمــیــن آدم را

ریخت هر دانه اشک تو به پای تسبیح            فیض روح القدسی داده دعایت به مسیح
جملۀ روبروی تخت سلیـمان این است            ریزه‌خواری حسین بن علی نیست قبیح
آمدی تا که ملائک به سویت سجده کنند            آمـدی تـا بـنـمـایـنـد خــدا را تـصـریـح
یک به یک اهل کسا چون بغلت می‌کردند            قـصه کـربـبـلا بـود که می‌شد تـشـریح

آمدی با نـفـست قلـب همه دنـیا ریخـت
طرح عاشق شدن قلب مرا زهرا ریخت

چشم زهرا به سماء تو قمر ریخته است            یاعلی سمت نگاه تو سحر ریخته است
ای پر شال تو را جن و ملک بسته دخیل            چقدر دور و بر شال تو پر ریخته است
عشوه‌ای کرده‌ای انگار قیامت شده است            تا بخواهی سر راه تو خبر ریخته است
الـتـفـاتـی بـه هــدایـای غـلامـانـت کـن            چشم تا کار کند پای تو سر ریخته است

تار و پود دل ما پاره تر از سجاده است
که چنین پای قـدم‌های شما افـتاده است

چشمهایت که گل عشق تعارف می‌کرد            چقدر خون به دل حضرت یوسف می‌کرد
چشمتان جای خودش که حرمت روز ازل            هرچه دل روی زمین بود تصرف می‌کرد
از کرامات شما نعره زنان موسی گفت            خضر در کـربـبلای تو توقـف می‌کرد
خاک زوّار تو را کرده تبـرک با چشم            بار اول که عـلی قـصد تشرف می‌کرد

آن خـدایی که تو را قبله جان همه کرد
شب جمعه حرمت را قرق فاطمه کرد

بــعــد لاحــول و لا قـــوة الا بــا لــلــه            وحـی شد گـفـتـن یک عـمـر اباعـبدالله
روز اول که به نـام تـو لـبـم وا می‌شـد            در سماوات عیان بود که وا می‌شد راه
حـلـقه کـردیـم خـدا را که ایـاک نـعـبـد            نـستـعـین تو که آمد همه خـوانـدند ایـاه
ورز آمـد چو گِـل سـینه زنانت گـفـتـند            هـر کـه دارد هـوس کـربـبـلا بـسـم الله

من که با شور غمت حال عبادت دارم
شـکــر لله بـه اذکــار تــو عــادت دارم

به حـضـور تو گـمانم که دعـایی نرسد            دردمـنـد حـرمـم از چـه دوایـی نـرسـد
گرکه از جانب معـشوق نباشد کشـشی            کوشش عـاشق بیـچـاره به جایی نرسد
هـر کـجـا مـی‌روم آرام نـمی‌گـیـرم که            هیچ جـایی به حـریـم تو خـدایی نـرسد
قـسـمتـم می‌شـود آیـا که بـیـایم حـرمت            بـاورم نیست که پـایـان جـدایی بـرسـد

شیرۀ جان شده طعـم خـنک شربت‌تان
مـزه کرده به دهـانـم نـمک تـربت‌تـان

توکه سرداری و سرها همه پشت سر تو            بدنت روی زمین، همهمه پشت سر تو
خوش به حالت که می‌آید روی نی تا آخر            شانه بر شانه یـل علـقـمه پـشت سر تو
بـین چـشـمان پـلـیـد هـمـه نـامـحـرم‌هـا            کیست این بانوی قامت خمِ پشت سر تو
کـاشکی راه می‌آمد گـلـویت با خـنجـر            هست چـشمان تر فاطـمه پشت سـر تو

پیـکـرت رفت به تـاراج حـرامـی‌ها تا
بـشکـنـد قـامـت زینب، بـشـود آنـجـا تا

آه این سر که به نی رفت دگر سر نشود            کاش بر نیزه سرت در بر خواهر نشود
هول می‌زد که سرت بند شود یک طوری            تا عـقـیق تو به دست کس دیگر نـشود
بی‌مروت چقدر عاطفه در چشمش نیست            نیزه را دست سرت داد که لب پر نشود
کاشکی هرچه که خواهد بشود پـرتابِ            سنگها سمت سر و جانب معجـر نشود

روی گـودال غـم سـیـنۀ تو واویـلاست
لشکری هلهله دارند که زینب تنهاست

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت سیدالشهدا علیه‌السلام

شاعر : رضا آهی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

تَـفَـأُلـی زدم و ایـنـچـنـین جـواب آمد            بگـو به خـسته دِلان سید الشـباب آمد

جهان مثل ِخزان فصل ِنو بهاران شد            دوبـاره از کـرم حق شـمـیم ناب آمد


گُـلِ مُـقَـدَّسِ خـنده به روی لب وا شد            همین که دلـبـرمان از پسِ نقـاب آمد

گره گـشای دو عـالـم عزیز قـلب نبی            نـگـار فـاطـمه و عـشق بوتـراب آمد

غریق شور و شعف بلبلی غزل می‌خواند            ز آسمان به زمین قـرصِ آفـتاب آمد

چه! دلبری که ز یمن شکوه میلادش            یمی ز رحمت و بارانی از ثواب آمد

همین بس از برکات قـدوم او امشب            نسیم خوش نفسی از گل و گلاب آمد

بسـاط مـستی ما عـاشـقان فـراهم شد            هـزار جـام دل انگـیز پُـر شراب آمد

رسـیده عـیـدی ما از کـرامت حـیدر            به ما ز عـالـم بالا چـنین خـطاب آمد

سفـر به کربـبلا شد نصیب ما امشب            دعـای ما همه اینگونه مُستَجـاب آمد

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت سیدالشهدا علیه‌السلام

شاعر : حسین واعظی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل مثنوی

ای عـلت قـداسـت و تـکـثـیر اشک‌ها            والاتـریـن تـنــزّل قــدسـی، ای آشـنـا

بیچاره‌ایم، نـشئۀ ما هم ‌خـمـار توست            افتاده است پرده؛ نبی هم دچار توست


بی‌حرمتی است نام تو را ذکر می‌کنیم            ما لاابالـیـان که به تو فـکـر می‌کـنـیم

ملک تو را نگاه خداوند حاجب است            نام شما شنیده شود سجده واجب است

ای برتر از خیال و قیاس و گمان ما            بند آمـده به حـیـطۀ جـبـرت زبـان ما

لـم داده است عـرش الهی به گـنـبدت            هـستـند انـبـیـا هـمه زائـر به مرقـدت

موسی عصای خویش کنارت شکسته است            عیسی دخیل بر در و دیوار بسته است

عـبـد سـیـاه روی شـمـا رو سـپـیـدهـا            ای کـشـتـۀ نـگـاه تو خـیـل شـهـیـدهـا

ذرات، شـأن اهـل کـسا را سـتـوده‌اند            اهل کـسـا ز گـریه کـنـان تو بـوده‌اند

روشن ز نور ذات تو شد وجه فاطمه            ای گوشه‌ای ز صنعت دستان تو، همه

در شـرح نـور آل عـبا هم سـر آمدی            بـنـیــان گــذار کـشـتـی آل مـحـمــدی

لب تـشـنۀ شـمیـم تو آغوش مصطفی            وی منـبر خـطابۀ تو‌ دوش مصطـفی

نوری، که وقت جلوه مکلف به تن شدی            آئـیـنـۀ صـفـات خـدا در سـخـن شدی

لـرزیـد پـای کـعـبـه زمـان حـلـول تو            تا عرش بُرد فـطرس ما را نزول تو

تـو آمـدی و وجـه خـداونــد دیـده شـد            از شـاخـسار باغ تو تـوحـید چیده شد

ذات خداست، فارغ رویت، جدا ز فهم            روحی که در ضریح تن‌ تو دمیده شد

ای حنجرت به وقت سخن موضع خدا            در عصر تو صدای خدا هم شنیده شد

بیرون زدی ز صفحۀ شرح مفـسران            شرحت به خاک‌گرم بیابان کشیده شد

ای نیزه زار، زلف غمت را مهار کن            در سایۀ سرت جـگـرم سر بریده شد

غصه کجا برم که تو را می‌شناخـتـند            بر پـیکـر شـریف تو با اسب تاخـتـند

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل ایراد محتوایی حذف تغییر داده شد؛ فراموش نکنیم که حضرت علی علیه‌السلام فرمودند: لَا تَتَجَاوَزُوا بِنَا الْعُبُودِيَّةَ ثُمَّ قُولُوا فِينَا مَا شِئْتُمْ وَ لَنْ تَبْلُغُوا وَ إِيَّاكُمْ وَ الْغُلُوَّ كَغُلُوِّ النَّصَارَى فَإِنِّي بَرِي‏ءٌ مِنَ الْغَالِينَ. ما را از مرز عبودیت خارج نکنید و به سرحدّ ربوبیت نرسانید، آن گاه هرچه می ‏خواهید در فضیلت ما بگویید، لیکن بدانید که حق ثناگویی ما را ادا نخواهید کرد. از غلوّ کردن درباره ما بپرهیزید و همانند نصاری که درباره عیسی علیه‌السلام غلو کردند نباشید، که من از غلوّ کنندگان بیزارم. الاحتجاج ج ۲ ص ۴۳۸، بحارالانوار ج ۲۵ ص ۲۷۴، اثبات الهداه ج ۵ ص ۳۹۱

بیچاره‌ایم، نـشئۀ ما هم ‌خـمـار توست            افتاده است پرده؛ خدا هم دچار توست

لـم داده است عـرش الهی به گـنـبدت            پیشت نـشـسته است خدا بین مرقـدت

نوری، که وقت جلوه مکلف به تن شدی            بر قـامت رسـای خـدا پیـروهن شدی